لحظههای
رویایی زنی که به
زندگی بازگشتنویسنده: امل درویش - خبرنگار
خودش خیال میکرد به آدم دیگری تبدیل میشود، اما این فکر در واقع چیزی نبود جز نوعی احساس نیاز به فرار از خود. به نظر می رسید احساساتی چون ترس، بی دست و پایی، نا امنی و شرم جای خود را به اعتماد به نفس و شجاعت میدهد.
میتوانست هیجان و احساسات جدید را تجربه کند. سالها به همین منوال گذشت و با وجود این هر بار هنگام مصرف مواد به خودش میگفت «من جنبه اش را دارم». بعضی اوقات نشئگی حال متفاوتی برایش ایجاد می کرد، اما کارهایی که به واسطه اجبار میکرد وخامت اوضاع را نشان میداد.
دلتنگی برای کودکی
سکوت میکند. در پس خاموشی ظاهری، همهمه ای درونی احاطه اش کرده است؛ نگاهش را به نقطه ای دور دوخته و چهره درهمش دلتنگ دخترک جسور و قوی فراموش شده در لابه لای رؤیاهایش است که سالها پیش آن را فدا کرد.
خیره به دوردستها میگوید: تا جایی که به یاد میآورم، رویای دست یافتن به مرد آرزوهایم را در سر داشتم که از خانه و خانواده ام فرار کردم. برایشان با آن همه برو و بیا و آبروداری شکست سختی بود. من این گونه فکر نمیکردم. بچه بودم، ۱۵ ساله. اما دیگر این توجیه و بهانهها آرامم نمیکند. سالهای بعد بزرگتر شده بودم و باز همان اشتباهها را مدام تکرار میکردم. شاید اجبار به مصرف از جنبه جسمی و روانی سهمی در ادامه اعتیادم داشت، اما مگر میشود فقط ترس از خماری را دست آویزی برای این کار بدانم؟ این حرف را که میزند به خودش پوزخند میزند.
تکرار اشتباه
کارد میوه خوری را از بشقاب کنار دستش بر میدارد. به من میگوید: «ممکن است خواهش کنم این را در چشم خود فرو کنید؟» من: مگر دیوانه ام؟ او: آیا باور داری که من دیوانه بودم؟!
ح قاچاق سلامتی در ناصر خسروی اهواز...
ادامه مطلبما را در سایت قاچاق سلامتی در ناصر خسروی اهواز دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : emeldarvish بازدید : 74 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 17:27